چرا چهل و سه سال قبل ح. د. خ. ا. به حیثِ میراثدارِ رادمردانِ تاریخ افغانستان، اهداف و مرام مردم زحمتکش وطن را با جسارت عظیم علنی ساخت؟
علی احمد «صارم» علی احمد «صارم»

به مناسبتِ چهل و سومین سالگرد ح.د.خ.ا.

کشورِ عزیزِما افغانستان، با وصف داشتن افتخارات تاریخی، وقتی به گذشتهء آن نگاه کنیم، از ابتدا تاکنون به گفتهء بازیگر سریال (شیری بی بی)، قربانیِ بازی (تقدیر) گردیده و با مصیبتهای رنگارنگ مواجه بوده، که هرکدام علت و معلول خود را داشته و دارد.

در حالی که فکتورهای خارجی با انواع مداخلات روی بازی و بهانه های گوناگون سبب بدبختی مردم و خرابی خاک  و هوای  وطن عزیز ما گشته و میگردد، فکتورهای داخلی نیز نقش عظیم خود را دایماً بازی کرده است، به باور من کشمکشهای داخلی و تحمیل شده ثابت میسازند که نقش شخصیتهای ملی و وطنپرست از ابتدا تاکنون در حفظ و باقی ماندن نقشهء افغانستان از چنگال اژدهای رنگارنگ برازنده و سازنده بوده، که به حیث فرزندان حلالی، پاک و بیباک وطن به خاطر حراست، حفظ تمامیت ارضی، عزت و آبروی مادروطن تا آخرین لحظهء داشتن حیات به حیث شیرمردان تاریخ رزمیده اند و درخشیده اند؛ اما، سرِتعظیم به وعده های مادی و معنوی هیچ دستگاه ساختمانی بیگانه و بیگانه پرستان خم نکرده اند. کم نبودند، که به گونهء مثال نام با افتخار نایب امین الله خان لوگری، میربچه خان کوهدامنی، وزیر محمد اکبر خان، شاه امان الله، عبدالخالق و دیگران را میتوان با کارنامه های افتخارآمیز شان از سینه به سینه انتقال و یاد کرد. اما در چند دهه اخیر که خود به یاد داریم و شاهد هستیم، ادامه دهنده گان راه برحق شخصیتهای فوق الذکر هم کم نبودند، به خصوص وطنپرستان مبارز و طرفداران ترقی و دموکراسی و آزادیخواهی که با استفاده از کارنامه های گذشته برای بسیجِ روشنفکران آزادیخواه و دموکرات، شب و روز تلاش داشتند تا با تصامیم دسته جمعی علیه ظلم و استبداد، ترور و اختناق، شکنجه و خشونت طراز فاشیستی که جنرال محمد نادر آغاز و سردار محمد هاشم خان کاکای محمد ظاهرشاه و همه خانوادۀ محمد زایی ادامه دهندۀ آن بودند، در کشور نیمه فیودالی و نیمه مستعمرۀ افغانستان آن وقت، فعالیت داشتند. دورانی که اختناق فکری چه دوران بستن زبانها بود، در این دوره روشنفکران محبوس و به مردم فشار زیاد وارد میشد، خلاصه، بعدی مرگ نادرشاه، سلطنت پسرش ظاهرشاه را، مرحلۀ انتقامگیری از ملت یاد میکردند، چنانکه (غبار) بابای تاریخ افغانستان میگوید:

«محمد معصوم خان المجددی که خانه اش در مرادخانی و نزدیک توقیفخانه های کوتوالی بود به من گفت: "شبی سرمامور پُلیس ولایت کابل میر عبدالعزیز خان با حالت آشفته یی وارد منزل من شد (این شخص تحصیلکردۀ لندن و نخست مدیر ضبط احوالات ارگ شاهی و باز ريیس ضبط احوالات افغانستان و در اواخر والی کابل گردید)، من سبب این آشفته گی را پرسیدم، او گفت: الساعه از حویلی توقیف خانه عبور نمودم و صدای شکستن استخوانها شنیدم، وقتی که چراغ دستی خود را متوجه ساختم، دیدم که چند نفر محبوس در گوشهء تاریکتر حویلی استخوانها را جمع کرده با دندان میشکنند و از فرط گرسنه گی میخورند. این منظره حالت مرا برهم زد "مجددی به من گفت: "آن شب نتوانستم نان بخورم، فردا اسب لاغری را که میفروختند، ذبح کرده، شوربا پختم و با صد نان شب هنگام در توقیفخانه با اجازهء محافظان به محبوسان نادار بدادم و از آن بعد هر شبی پنجاه نان خشک و چند کاسه شوربا شبانه میفرستادم.

 

هفته یی نگذشته بود که شب هنگام میرزا محمدشاه ريیس ضبط احوالات وارد منزل من شد و گفت: "والاحضرت صدراعظم صاحب (محمد هاشم خان) میگویند که شنیده ام شما برای محبوسان کوتوالی شبانه نان میفرستید، باید آینده این کار را نکنید چرا که حکومت میخواهد آن ها را تأدیب نماید تا اصلاح شوند."» ص. ۱۵۱

با آن هم جنبشهای روشنفکران و صدای آزادیخواهان نظر به شرایط مشخص آن زمان خاموش نمانده، روشنفکران ترقیخواه را با مبارزات قلمی و تبلیغی علیه دولت ستمگر با روحیهء وطنپرستی و ترقیخواهی به تشکیل حزب ترغیب میکردند که از جمع احزاب، حزب ویش زلمیان (۱۳۲۶ مطابق ۱۹۴۷) تحت رهبری عبدالروُف خان بینوا، گل پادشاه خان الفت، فیض محمد خان انگار و دیگران، حزب خلق را تحت رهبری داکتر محمودی فقید و حزب وطن را تحت رهبری میرغلام محمد غبار (۱۳۲۹ مطابق ۱۹۵۰)، نام برد.

بیمورد نخواهد بود، تا به خاطر گرامیداشت زنده یاد غبار، این شخصیت ملی و بابای تاریخ وطن ما، از جمع صحبتهای شیرین و دلپذیر آن دوران زنده گی که شادروان غبار موسپید و من نوجوان بودم، وقتی افتخار خویشاوندی با ایشان را نصیب شدم، در یکی از روزها به خانهء خُسرم که پسران کاکا بودند، مرحوم غبار مورد سوالهای اعضای فامیل که من هم در جمع شان بودم قرار گرفت، این نصیحتش هرگز فراموشم نمیگردد که ما را مخاطب قرار داده گفتند: «فرزندانم! مردم ما به طور عموم از هرگونه حقوق سیاسی و مدنی محروم و بی بهره هستند و با یک عمر کوتاه زنده گی نیمه جان خود را سپری مینمایند، کوشش نمایید مردم تان را گرامی و دوست داشته باشید، درس بخوانید و مطالعه داشته باشید تا اول خود را بشناسید بعد حقوق مردم تان را بفهمید، چرا مردم را در تاریکی  میخوابانند، زیرا ترس دارند که بیداری و خودشناسی ملت، سبب ویرانی بنای استبداد سلطنت و استثمار ملاکی میگردد . . . و نیز میگفت که مردم ما حق شناس اند، بسیار زود اولاد صالح و ناصالح خود را تشخیص کرده میتوانند. . .».

این واقعیت را در انتخابات دوره های هفتم و هشتم شورا به خوبی لمس کرده میتوانیم که نقش روشنفکران ترقیخواه و آزادی طلب تا کدام حد برجسته گی دارد، چنانکه همین وکلای مترقی دورۀ هفتم شورای ملی بودند که سیستم پارلمانی افغانستان را به ملت افشاء ساختند، و همین سبب شد تا به دورۀ هشتم شورا، اهالی کابل و روشنفکران همراه با محصلان و متعلمان مکاتب با وجود مداخلهء حکومت، مظاهره را به طرفداری وکلای مترقی شورا برپا کردند که شعارهای عمدۀ آن روز چنین بود: (زنده باد وکلای ملی ما، محمودی و غبار).

سازماندهی مظاهرهء فوق الذکر به طرفداری شخصیتهای ملی و ترقیخواه را جوان با احساس، آگاه و شجاع، دموکرات و آزادیخواه، محصل دانشگاه حقوق و علوم سیاسی، ببرک کارمل، ادامه دهندۀ آن رادمردان تاریخ گذشتۀ کشور ما، همیاری میکرد.

کارمل و همفکرانش، در زمانی که افکار ماتریالیستی عاری از روح مارکسیستی در بین جوانان رواج یافته بود، با شعار ملت من که از دردها و رنجهای بیکران ملت آگاه بود، توانست با همفکران و همقطاران خود اولین اتحادیهء محصلان را در (۱۳۲۹ مطابق ۱۹۵۰) برای بسیج ساختن قشر روشنفکران و دموکراتها ایجاد و فعالیت آگاهانه علیه بی عدالتی را با مظاهرات خیابانی شعله ور تر ساخته تا این که در جریان تظاهرات انتخاباتی شورای ملی از ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۵ زندانی گردید.

زندان دوران پادشاهی (سلطنت خانوادۀ محمدزایی) را که کارمل و همفکرانش در آن شکنجه و آزار میدیدند، افغانستان در مسیر تاریخ چنین تعریف میکند: «زندان ارگ شاهی آفتاب نمیگرفت، کوته ها تنگ و دهلیزها خفه کننده بود که صدها محبوس سیاسی با غل و زنجیر در آن افتاده بودند ... محبوسین ارگ که برای استنطاق برده میشدند، مجبور بودند که به علاوه دشنام، چوب خوردن، تیلداغ، قین و فانه را هم تحمل کنند. محبوسان سیاسی از ۱۳ تا ۱۷ سال در زندان شاهی میماندند، جز آنانی که کشته شده و یا در محبس بمرده بودند.

با چنین فجایعی بود که روشنفکران کابل، نادرشاه را نادر قصاب و صدراعظم محمدهاشم را جانی اعظم نام نهادند.» ص . ۱۵۳ 

اواخر حکومت سردار شاه محمود خان ۱۹۴۵ و اوایل حکومت سردار محمد داؤد خان ۱۹۵۳ مطابق ۱۳۳۲ شمسی فشارهای سیستم امپریالیستی مبارزات آزادیبخش جهان را هم به اوجش رساند تا بالاخر جنبشهای انقلابی خلقهای آسیا و آفریقا، امریکای لاتین نیز بر ضد استعمارگران نوین اوج گرفت و به پیروزیهای بزرگی نایل گردیدند.

کارمل و همفکرانش در پیشاپیش این جنبشهای آزادیبخش و دموکرات به حیثِ شخصیت آگاه و مجهز با تیوری علمی انقلابی در زمانی میرزمیدند که اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور فوق العاده اختناق آور گردیده و برخورد حکومت خشنتر شده، روحیه عدم اعتماد ایجاد و ترس و خوف را در بین جوانان فوق العاده ساخته، تطمیع کردن جوانان، دسیسه سازیها به نفع دولت شاهی و خودخواهی حکومت به حدی رسیده بود که حتی بالای اصلاح طلبان دولت شاهی هم رحم نمیکردند، چنانکه عبدالملک عبدالرحیم زی را بدون کدام محکمه به زندان انداخت تا عبرت برای جوانان دیگری که شوق سیاست بازی دارند، شود.

حکومت سردار داؤد نفاق ملی را دامن میزد چنانکه قوم هزاره و قزلباش حق نداشتند به رتبه های بالای عسکری برسند، به وزارت خارجه حق شمولیت را مانند بعضی اقلیتهای دیگر نداشتند و این یگانه بدبختی ملت مظلوم ما بود که دولت و حکومت شان نی صادق بود و نی لایق، گرچه سیاست استعماری با چنین روشی که از گذشته گان میراث داشتند برای خانوادۀ حکمران برخورد عادی تلقی می گردید یا چنانچه قرار گفتۀ داکتر اشرف غنی احمد زی، امیر عبدالرحمن خان نیز جویباری از خون براه انداخت و اشرف غنی احمد زی اضافه می کند که: «به شکلی که مرکزیت در افغانستان آمد، مردم هزاره در افغانستان نه تنها مطلقاً منکوب شدند، بلکه به عنوان غلام و برده فروخته شدند که تاثیر آن بی نهایت وحشتناک بود. نکتۀ دوم اینکه برای تأمیل مرکزیت در افغانستان، امیر عبدالرحمن خان حداقل حدودِ یکصدهزاز نفر را به قتل رساند که تمام قبایل و مردم افغانستان شامل آن بودند.».

کارگران، دهقانان، وطنپرستان و همه زحمتکشان افغانستان که صاحب اتحادیه و حزبی هم نبودند تنها و تنها وسیلۀ معیشت طفیلیهای خاندان منفور و ستمگر محمدزایی، این سردسته های طبقه ظالم و خونخوار و ثنا خوانان و دُعا گویان، چاپلوسان و اوباشان و جاسوسان شان بودند..

با وصف کم بودن تعداد کارگر در افغانستان آن زمان، نیروی کار شان مورد دستبرد قرار میگرفت و هرگز صدای حق طلبی را بلند کرده نمیتوانستند. به همین ترتیب طبقۀ دهقان هم در افغانستان نیمه فیودالی که به زمینداران بزرگ، دهقانان مرفه الحال و دهقانان متوسط الحال و قشر پاینتر و غیره تعریف میگردید، به صورت تخمینی 3 الی 4 فیصد زمیندار بزرگ (فیودال) و اضافه از نود فیصد خرده مالکان زمیندار را تشکیل میداد که تا کنون هم کدام تغییر بنیادی در زنده گی شان به وجود نیامده است که این قشر ملیونی در سرزمین کشاورزی آن زمان مانند سایر زحمتکشان وطن با بی عدالتی کامل زنده گی را پیش میبردند.

اما روشنفکران آگاه و متعهد که پرچم مقدس آزادی را بلند کرده بودند با درک همه درد و رنج دهقانان، کارگران و زحمتکشان کشور از ظلم و استبداد ارتجاع، با وصف آنکه فرصت تبارز مبارزان وطنپرست در صحنهء سیاست کشور سلب شده بود، با متانت و استواری از طریق مبارزهء مسالمت آمیز و پارلمانی این اعتبار کامل را داشتند که روزی با همفکران وطنپرست و همه زحمتکشان کشور به مانند آفتاب سرخ از افق تاریک کشور طلوع خواهد کرد.

با درد و افسوس که آفتاب سرخ هم آن طوری که مردم انتظار داشت طلوع نکرد، بهتر است به خاطر بیاوریم که چرا ببرک کارمل در اولین لحظات پیروزی رویداد ثور (انقلاب ثور) را قبل از وقت خواند؟ چرا با شهادت خانوادۀ داؤد خان مخالفت شدید داشت؟ چرا در اولین جلسه میخواست به رسم اعتراض جلسه را ترک کند که با تهدید سلاح به سوی میز جلسه برگشته اعلان نمود: «حالا به حقایق اوضاع پی بردم. پیشنهاد میکنم تا اعلان کنید که دیگر پرچم به حیث یک فرکسیون مساوی الحقوق حزب وجود ندارد.» و دهها چرای دیگر . . .

هرکه پا کج میگذارد خون دل ما میخوریم    شیشۀ ناموس عالم در بغل داریم ما

از جانب دیگر، چپیهای دیروزین در دورۀ هفتم و هشتم شورا، که نام دموکراسی فرمایشی سلطنتی را هم با خود داشت، برای آوردن دموکراسی واقعی با پایمردی جهت بسیج نمودن قشر روشنفکران در مبارزهء مسالمت آمیز علیه ظلم و بی عدالتی ارتجاع داخلی و خارجی با پیداکردن تشکل نسبی و پشتیبانی از نماینده گان برحق مردم چون آقای غبار و محمودی، دستگاه ساختمانی (اداره استخباراتی) داخلی و خارجی را هوشیارتر ساخته تا به درون نهضتهای روشنفکری افراد بیشتر خود را در سطوح مختلف پرورش و نفوذ دهند.

دستگاه استخبارات که وظیفه اش مراقبت و تعقیب روشنفکران و مبارزان آزادیخواه و پُرکردن زندانها ازین گروه بود، شاهرگ استبداد و مطلقیت در افغانستان را تشکیل میداد که ريیس آن از معتمدان و متعهدان خانوادۀ شاهی بوده، مستقیماً با شاه روابط داشت و تنها از پادشاه و صدراعظم که هردو عضو خانوادۀ محمدزایی بودند، دستور میگرفت و گزارش را هم به آن ها میداد.

 

به همین دلیل است که ویروس انشعابها و تفرقه اندازی از ابتدا تا اکنون دامنگیر نیروهای آزادیخواه و روشنفکر گردیده و حزب دموکراتیک خلق افغانستان را هم در یک صف واحد نمانده تا بالاخر تسلط این دستگاه حزب را هم به دو شاخهء خلق و پرچم تقسیم نمود.

همان طوری که بین شعر طبیعی و غیرطبیعی فرق وجود دارد، یعنی یکی آمد دارد و دیگری آورد که آمدش طبیعی و آوردش تصنعی میباشد، انشعابات حزب دموکراتیک خلق افغانستان هم طبیعی و غیرطبیعی داشت، چرا انشعاب آوری هم تصنعی میباشد نی طبیعی، هرگاه انشعاب طبیعی باشد، اول دلایل باید بیاید بعد خودش، اما در غیرطبیعی برعکس آن.

ایجاد اختلافهای آشکار و غیرآشکار به وسیلۀ افراد تربیه شدۀ (دستگاه) چون (امین) و دیگران در بین روشنفکران موضوع فوق را صحت بخشیده و از جانب دیگر حوادث مختلف در جریان حاکمیت و سقوط حاکمیت ح. د. خ. ا. و دهۀ سکوت نیز بیانگر آن است که در حلقهء رهبری ح. د. خ. ا. متأسفانه چنان شخصیتهايی هم بودند، که با پيوند شان به سازمانهای ارتجاعی به اصول و آرمانهای انسانی حزب جفا نمودند. همین عوامل وسیله شد که کارمل و همفکران صادقش دنیايی از آرمانهای انسانی و اخلاقی خود را تحقق بخشيده نتوانند و بقایای همان معامله گرانِ ديروز، امروز هم وسیله شده، که همفکران و بازمانده های حزبِ واحد دموکراتيک خلق افغانستان تا کنون به شکل پراکنده و نامنسجم به سر برند و صاحب تشکیلات اصولی نگرديده و زیر یک سقف قرار نگیرند.

چو لاله داغ به دل رفت گفت با حسرت

گُل باغ نروید که باغبانش نیست

 

همین ویروس خطرناک و کشنده به سلاح بران برای مخالفان سیاسی فرزندان صادق و مردم دوست پرچمدار راه آزادی تبدیل شده تا اتهامات ناروای خودرا مانند چره یی علیه پرچم و پرچمداران صادق فیر نمایند و افراد عقده یی را تحریک نموده وسیله استفاده خود قرار دهند و تعداد از مخالفان سیاسی قصداً و یا نسبت نداشتن سواد سیاسی، و تعداد هم به خاطر تخریب شخصیت کارمل تا سه صدوهشتاد درجه دروغبافیها را در نوشته ها و یا صحبتهای خود با همان تبلیغات سوء و اتهام های ناروای دوران جنگ سرد اکنون هم نشخوار مینمایند. در حالی که حزب و آرمان حزبیها و شعار کارمل رهبر آن با شعار نیک، گفتار نیک و پندار نیکش در عمل برای آزادی و نجات وطن و زحمتکشان وطن در سطح ملی و بین المللی چهره شناخته شده میباشد که در هیچ صحبت و هیچ عملکردش حرکت ضد ملی و ضد انسان زحمتکش و مؤمن وطن دیده و شنیده نشده و هرآنچه گفته ثبت برنامه و اساسنامه اش درج تاریخ گردیده است، بعضی پرچمداران دیروز که به آزرده خاطران امروز تبدیل گردیده اند به این واقعیت زنده گی سیاسی خویش باید تن دهند که همانطوری که افتخارات کارمل با همفکران دیروزی اش تقسیم میگردد، واضح است که تخریب شخصیت کارمل هم تخریب شخصیت رفقای همرزم دیروزی اش میباشد که دفاع از راه و شخصیت برحق کارمل دفاع از مبارزه برحق همه رفقای همرزم و انقلابی دیروزی خواهد بود.

 

نیک و بد در جلوۀ آیینه ها ماند همیش

ما تباه گردیده ایم از کار خود از دست خویش

 


در هیچ اسناد حزبی و هیچ سخنرانی رهبران حزب از کمونيست بودن حرفی به میان نیامده و خود هم به این نام خود را نه شناخته، بلکه هم خود و اکثریت کشورهای دنیا، حزب را به نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان و رهبرانش را به نام رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان میشناختند و میشناسند.

چنانکه در زمان حاکمیت حزب اکثریت کشورهای دنیا اعم از بلوک شرق و غرب به نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رسمیت شناخته بود و روابط سیاسی و دیپلوماتیک شان را با افغانستان به همین اسم با مسما برقرار نگهداشته بودند.

برای اثبات گفته های خود و رد اتهامات ناروای مخالفان اولین سخنرانی زنده یاد کارمل را به تاریخ ۵ - ۱۱- ۱۳۵۸ از طریق رادیو و تلویزیون جمهوری دموکراتیک افغانستان ایراد نمودند، جهت قضاوت تحریر نمایم که گفته است :

«بسم الله الرحمن الرحیم

برادران و خواهران گرامی،

هموطنان عزیز !

بنابه صلاحیتی که از جانب حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان، شورای انقلابی و حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان به این جانب تفویض گردیده است اعلام میدارم که دین مقدس اسلام، رسوم و عنعنات ملی ما از اجداد و نیاکان ما بحیث میراث گرانمایه برای مردم ما به جا مانده و هیچ کس حق ندارد علیه آن ها قرار گیرد و از آن ها رو بگرداند. دین مقدس اسلام، رسوم و عنعنات پسندیده اقوام و ملیت ها و خلقهای کشور ما اصول جدا ناپذیر نظام ملی و کلتور ملی و گنجینه های گرانبهای معنوی وطن عزیز ما هستند.»

«همچنان با قاطعیت اظهار میگردد کسانی که بخواهد نسبت به معتقدات دینی و مذاهب نسبت به سنن و عنعنات مردم ما بی احترامی کنند مردم مسلمان ما را بنابر معتقدات شان مورد تحقیر و توهین، و تحت فشار قرار دهند و علیه دین مقدس اسلام قرار گیرند قانوناً جلب و بر طبق قوانین دولتی مجازات خواهند شد، ...».

از نظر من کسانی که روی عقده های رنگارنگ چنان اتهامات ناروا را روا میدارند معاف اند، اما کسانی که آگاهانه هنوز هم زیر تاثیر تبلیغات جنگ سرد رفته برای ایجاد بی اتفاقی و بی باوری و جنگ اندازی بین روشنفکران و همفکران و مردم شریف وطن سازماندهی میکنند، باید مسؤولیت و عذاب وجدانی را هم در نظر داشته باشند.

چقدر بی انصافی است که انسان با خدا را بی خدا خطاب کرد، فرزند مسلمان را نا مسلمان گفت و عاشق خلق الله را دشمن خلق خطاب نمود که چنین است و یا چنان ...

 

بیایید بازهم بخشهای از سخنرانی تاریخی رهبر زحمتکشان کشور را خوانده، خود قضاوت نمایید که کی ها نا مسلمان و کی ها مسلمان میباشند؛

 

ببرک کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی  حزب دموکراتیک خلق افغانستان، رئیس شورای انقلابی و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان در مراسم افتتاح نخستین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان که به تاریخ ۹ سرطان ۱۳۵۹ در سلامخانه ارگ برگزار شد اشتراک نموده گفتند : «بسم الله الرحمن الرحیم: به نام خداوند بخشاینده و مهربان، گشایش نخستین کنفرانس علما و روحانیون جمهوری دموکراتیک افغانستان را در شرایطی که در کشور محبوب، مسلمان و انقلابی ما پس از پیروزی مرحله نوین انقلاب ملی و دموکراتیک ثور راه تابناک حق و حقیقت، راه عدل و تقوا، راه توسعه علم و  معرفت، راه شناسايی واقعی یعنی صراط المستقیم، راه راستین که رضایت خداوند بزرگ در آن است، راه شناسایی مقام با کرامت والای انسانی، برای مردم مسلمان مستضعف ما، مردم زحمتکش، خداپرست و حقیقت پرست جامعه ما گشوده شده است، به شما حضار با شرافت و کرامت، به شما علما و روحانیون محترم کشور، غازیان و شهیدان و به وکالت از شورای انقلابی و حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان و از جانب خود شادباش، تهنیت و تبریک میگویم.

این جانب بندهء خدا، به نماینده گی از شورای انقلابی، حزب و حکومت، تشکیل این کنفرانس جامعۀ روحانیت را قدمی در راه تأمین آرمانهای والای میدانم که در اصول ساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان مطابق به دین مقدس اسلام تصریح گردیده است.

روحانیون و علمای شرافتمند! از شما تقاضا میکنم که به خاطر سعادت و نیکبختی مردم و به خاطر دفاع از آزادی و استقلال وطن محبوب خویش، جمهوری دموکراتیک افغانستان همه روزه به بارگاه ایزد متعال دعا کنید.»

هرگاه معیار قضاوت عقل و منطق باشد، کردار و پندار باشد، یقین کامل دارم، تائید خواهید کرد که اکثریت فرزندان مردم پاک نیت و روشن ضمیر افغانستان با عقل سلیم و حُب وطنپرستی به دور تشکیلاتی بنام ح.د.خ.ا. جمع شده بود، واقعاً خلقی و پرچمی بودند که از بدن خلق زاده شده و پرچم راستین و سربلند مردم را حفظ و حراست میکردند که اکثریت شان در صداقت و راستی، پاکی و صفایی مانند نداشتند و رهبر شان به حیث زعیم و رهبر زحمتکشان کشور آزاد و مستقل در بین زعمای گذشته از صداقت، تقوی، پاکی، راستی و صفایی و وطنپرستی و مردم دوستی بی مانند بوده است.

به گواهی تاریخ، دشمنان مردم زحمتکش افغانستان و دشمنان دین و مذهب ما و دشمنان کلتور و فرهنگ ما، دایماً زیر نام دین و مذهب در بدل پول به خدمت و منافع بیگانه گان قرار داشته که هرگاه تنها عملکرد استخبارات پاکستان (آی. اس. آی.) را مورد بررسی قرار دهیم، ثابت میسازد که خدمتگزاران زیر بیرق بیگانه آن قدر مردم باتقوا، مسلمان واقعی و راستین ما را هوشیار و بیدار ساخته که دیگر ممکن با تبلیغات میان تهی چند دین فروش وطنفروش به ساده گی نتوانند ملت ما را در برابر حق و عدالت گمراه سازند و رهبر و زمامدار جامعۀ مسلمان را نمیتوانند رهبر نامسلمان تبلیغ نمایند، چرا در حاکمیت تحت رهبری کارمل، کتاب مقدس ما، یعنی کتاب خداوند و سنت پیامبر اسلام نی تنها رایج بود و تضمین شده بود، بل که به حیث تنفیذ کنندۀ شریعت برای دفاع از حقوق فرد و اجتماع قرار میگرفت.

مبلغان ارتجاع و مزدوران زور و زر اتهامهای غیرحقیقی و غیرمجازی دگر را نیز علیه پرچم و پرچمیان و رهبر آزادیخواه، دموکرات، ملی و عدالت پسند زحمتکشان افغانستان دریغ نکرده که گویا آزادی بیان وجود نداشت و اجازه گفتار به کسی نمیدادند ...

 

با وصف عدم صحت این اتهام که اسناد و مدارک فراوان برای چنین دروغبافیها وجود دارد، لازم میدانم سند راست دیگری را که ببرک کارمل منشی عمومی کمیته مرکزی حزب واحد دموکراتیک خلق افغانستان، ريیس شورای انقلابی و صدراعظم جمهوری دموکراتیک افغانستان به تاریخ ۱۳- ۱۰- ۱۳۵۸ یک عده از ژورنالیستان داخلی و خارجی را برای مصاحبه مطبوعاتی در تالار عمارت چهلستون پذیرفته و در فضای کاملاً دموکراتیک و صمیمانه به سوالات آن ها پاسخ دادند.

در آغاز این مصاحبه ببرک کارمل ورود ژورنالیستان خارجی را به کشور مهمان نواز افغانستان خوش آمدید گفته افزودند: «شما در شرایطی به افغانستان تشریف آوردید که مردم و کشور ما در یک وضع انقلابی حیات به سر میبرند. طبعاً شما از کشورهای آمده اید که شرایط کار صلح آمیز در آن جا مستقر است.»

و در قسمتی از سوالات ژورنالیستان گفتند: «اصل اساسی مرحلۀ جدید به تأکید و تأکید مصرانه اعلام میشود که، آزادی واقعی مردم افغانستان است یعنی نجات مردم افغانستان از تمام ظلم و ستم و مصائب که باند امین بنا بر نقشه و پلان و توطئهء شبکهء کار جاسوسی امپریالیستی میخواستند بر مردم افغانستان تحمیل کنند و کشورِما را به یک شکنجه گاه بزرگ تبدیل نمایند. هدف مرحله نوین این است که تا حدود امکانات، مردم افغانستان با مصونیت و امنیت از آزادیهای وسیع دموکراتیک، اعم از آزادی گفتار، بیان، اجتماعات، آزادی احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی و سازمانهای توده یی و غیره برخوردار شوند و هر تبعۀ افغان، در شرایط صلح آمیز به کار صلح آمیز مشغول شوند. احساس آزادی، احساس مصونیت، احساس آرامش معنوی و خوشبختی در خانه خود و کشور خود داشته باشند. این اصل عمده است.»

ای توانایی به زور خود مناز

ما ضعیفان آنچه نتوان کرده ایم

 

مگر زمینهء کامل ادای فرایض دینی برای همه و ادیان دیگر فراهم نبود؟ همه اتباع کشور خورد و بزرگ بدون هرگونه تبعیض در حاکمیت شریک نبودند؟ برابری حقوق زن و مرد را در آن دوره نادیده میگیرید؟

نشر کتب و آثار سیاسی، فلسفی، تاریخی، ادبی، دینی و غیره و غیره آن دوره را میتوان انکار کرد؟

مگر تشکیل اتحادیه های صنفی، کوپراتیفهای دهقانی، انجمن نویسنده گان و شعرا، اتحادیه ژورنالیستان، اتحادیه روشنفکران ایجادگر، انجمن حقوق دانان، گسترش فعالیت اکادمی علوم و غیره و غیره را که از همه آزادیهای قانونی برخوردار بودند، میتوان انکار کرد؟

متعصبان چون تکلیف و مرض شان میباشد، هر هذیانی بگویند، خودرا حق به جانب فکر میکنند، اما کسانی هم هستند که تاریخ حزب را مطالعه نکرده، راجع به اهداف حزب، خط مشی حزب یعنی از تاکتیک و استراتیژی حزب آگاهی ندارند، مطالب فوق را نادیده گرفته تبلیغ سوء منمایند که گویا مشارکت را نمیپذیرفتند و یکه تازی داشتند و امثال ان.

هرچه میخواهی بکن ای آسمان

آبروی مردم دانا مریز

 

بازهم میخواهم برای مداحان مزدبگیر که در بدل پول و یا خوشخدمتی به خاطر اربابان بیگانه تبلیغ میکنند، از سخنان کارمل، رهبر زحمتکشان را، که به جواب یکی از ژورنالیستان گفته است، نقل میکنم: «. . . راجع به جبههء وسیع ملی پدر وطن به صراحت جواب میدهم، که ما نه تنها این اصل را امروز اعلان کرده ایم، بل که یکی از اصول اساسی مرام سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بوده است در مرحلهء نوین ما به مردم وطن خود تعهد سپردیم و تعهد میسپاریم چیزی را که میگوییم آن را عمل میکنیم. بر اساس همین سه اصل اخلاقی، تاریخی ما پندار نیک گفتار نیک، کردار نیک چیزی را که می اندیشیم، به آن معتقد میباشیم، چیزی را که میگويیم، به آن اعتقاد داریم، چیزی را که عملی میکنیم مطمئن هستیم لذا شرایط و زمینه های این جبهه آماده خواهد شد. البته در هر شرایط، در هر جامعه و در هر کشور شرایط ایجاد جبهه متفاوت است ما این را مطالعه میکنیم که در شرایط مشخص وضع کنونی افغانستان، چه شکلی از جبهه ایجاد خواهد شد، و این به نیروهای ملی و وطنپرست تعلق دارد، که بین خود جلساتی دایر کنند، تبادل نظرهای صورت بگیرد که تا شکل جبهه مشخص شود.

لیکن این قطعی است که در تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، یک جبهه وسیع از تمام نیروهای ملی و دموکراتیک، از لحاظ سیاسی، از افراد گرفته تا محافل و عناصر و گروه ها، سازمانها و حتی اگر احزابی هم به وجود می آید، به اساس یک پلاتفورم مشترک یعنی مرام مشترک برای ایجاد یک جامعه نوین افغانستان مستقل، مترقی، آزاد و یک جامعه دموکراتیک تشکیل خواهد شد، و همچنین تمام سازمانهای اجتماعی و توده یی به شمول سازمانهای مذهبی و دینی و روحانیون پاک نهاد و شریف و جامعه روحانیت در افغانستان، در این جبهه وسیع شرکت خواهد کرد.»

مراد تبلیغات یک عده نو به دوران رسیده گان و یک عده مقام طلبان که عشق شان، شوق شان و آرزوی شان را فقط همین تشکیل میدهد که به حیث فرد اول در گروپ قابل مطرح باشند، برای به دست آوردن این هدف قبل از همه به هر کار و هر عملی غیر دموکراتیک و غیراصولی و غیرمردمی و افغانی حاضر اند هرگونه سنگ اندازی را، به هر قیمت که شود، انجام دهند و نگذارند قشر آگاه متعهد و وطنپرست، مردمدوست که جز خدمتگزاری به مردم دیگر هدفی ندارند، انسجام فکری، انسجام قشر روشنفکران و آزادیخواه ایجاد گردد، حتی حاضر اند علیه آن رهبرانی که راه انسانیت، الفبای مبارزه، انساندوستی و تا سطوح که امروز خود ادعای رهبری میکنند شعار داد  و امروز در قید حیات هم نیستند قرار گرفته جعلیات میسازند.

طور مثال کارمل را با همه افتخارات تاریخی اش برای سوء استفاده و نیات ناروای خود، چپ افراطی و بیگانه پرست و غیره تبلیغ میکنند و داکتر نجیب الله شهید را به همه شجاعت و جسارتش، راست افراطی و غیره تبلیغ مینمایند.

من از بیگانگان هرگز ننالم

که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

 مایهء تأثر این است که چرا از وقایع به طور معقول آن استفاده صورت نمیگیرد؟ فکر میکنم، کارمل و یا هر شخصیت دیروز را در آیینۀ امروز دیدن نه تنها اشتباه و کوتاه فکریست، بل که احمقانه و کودننانه تلقی میگردد، من عاشق قد و اندام کارمل نبودم و اکنون هم نیستم و هیچ گونه ارتباط شخصی ندارم، از مداحی هم خوشم نمی آید، آنچه مرا مجبور به تحریر سطور هذا میسازد، شخصیت نیک، جسارت و مردانگی، وفاداری به آرمانها، پاکی و صداقت، مردم دوستی، وطندوستی و گذشته پاک آن رادمرد بزرگ تاریخ است، که بهترین روزهای زنده گی و جوانی خود را وقف خدمتگزاری به مردم کرده، جوانی و روزهای عیش و نوش خود را در گوشهء کوته قفلی زندان با غل و زنجیر به جرم مردم دوستی و عشق به وطن و آزادی و استقلال سپری کرده است.

فقط احساس و درکم از واقعیت زنده گی مان است و نمیخواهم عزیزان و هموطنانم را به بیراهه ببرم، چرا خوب گفته اند که یک عمر اشتباه کردن، نی تنها افتخارآمیز است که بسیار مفیدتر از یک عمر نشستن باطل است.

در این جا باز هم لازم میدانم جهت قضاوت شما قسمتی از سخنان رهبر زحمتکشان افغانستان را پیشکش نمایم.

د افغانستان د خلک دموکراتیک ګوند د مرکزی کمیټی عمومی منشی ، د افغانستان د دموکراتیک جمهوریت د انقلابی شورا رییس او صدراعظم ببرک کارمل د جوزجان، فاریاب، بلخ، سمنګانو، بغلان، پروان او بامیانو د ولایاتو یو شمیر روحانیون، مشران او د خلکو استازی د ۲۳- ۳- ۱۳۵۹ تاریخ د ارګ په بڼ کی ومنل او د افغانستان په ننی او راتلونکی سرنوشت پوری د مربوطو حیاتی مهمو مسالو او د افغانستان د خلکو د هر وګړی د وظیفو او رسالت په باب یی داسی وویل : «زه د ستاسو د هیوادوال، ستاسو د خدمتګار، ستاسو د ورور په توګه تاسو ته حقیقت وایم زه د یوه انسان او مسلمان په توګه یوه مینه لرم او هغه زما د هیواد، زما د خلکو، زما د وطن له خپلواکی او آزادی سره مینه ده.»

این واقعیت را هم نمیتوان نادیده گرفت که اکثریت فرزندان حزب و کارمل رهبر شان، دشمن نداشتند، اما دشمن مردم و تمامیت ارضی افغانستان دشمن شان بود، هر آن کس سبب آزار و اذیت مردم میگردید، از مقام خود سوء استفاده میکرد، به گروهبندی، رشوه ستانی، قانون شکنی، خودخواهی، توطئیه گریها، گروهپرستیها و محل پرستیها و غیره و غیره که حیثیت و اعتبار مردم افغانستان را متضرر میساخت، برخورد جدی و قانونی داشته و با چنین اشخاص و افراد به خصوص اعضای حزب هرگز سازش صورت نمیگرفت و بارها در مجالس حزبی و اداری توصیه انتقادی کرده، کوچکترین اشتباه را گناه میشمردند که گوشهء از گفته  ۲۲- ۴- ۱۳۵۹ شان چنین بود: «با تأسف باید اذعان کرد و از خود انتقاد کرد و با جرئت انتقاد کرد که حتی علی الرغم اینکه رهبری به دست حزب طبقه کارگر و همه زحمتکشان است، لیکن ماشین اداره دولت ما تاکنون هنوز تا حدودی ضد مردم است.»

در هر نظام سیاسی و هر رژیم و هر اداره جرم امر شخصی پنداشته شده که مرتکب آن نزد قانون مظنون و متهم میباشد اما چیزی که برای یک رژیم و اداره ضروری و اصل قبول شده حساب میگردد حاکمیت قانون است و برنامه عمل و استراتیژی هر سیاست حاکم در برابر قانون مشروعیت و اعتبار آن میباشد. به همین دلیل بود که به دوره حاکمیت ح.د.خ.ا. انسان مظنون و متهم در موضوع نزد قانون متهم شناخته میشد هیچ گاهی مهم نبوده که این متهم عضو حزب است یا غیر حزبی، متهم کارمند و دوست و پشتیبان دولت است یا دشمن دولت و غیره.

 

 


بیمورد نخواهد بود از گفته های رهبر حزب و زحمتکشان کشور در پلینوم چهارم کمیته مرکزی ح.د.خ.ا.  که توصیه جدی اش برای اعضای حزب که از راه غیر مستقیم و غیر اصولی که حیثیت خود و همفکران شان را لطمه دار سازد و مردم زحمتکش وطن را متضرر سازد یادآور شوم که چنین فرموده بودند: «ما نمیتوانیم در مورد یک نقیصهء دیگر سکوت کنیم: بعضی از کارمندانی که حزب، پستهای بزرگ و پرمسؤولیت را به ایشان اعتماد نموده است از موقف و مقام خود سوء استفاده میکنند، به کمیته مرکزی اطلاعاتی میرسد که بعضی از کارمندان به گروه بندی، رشوه ستانی، اختلاس، قانون شکنی، تطمیع و تهدید وعده و وعید به کارهای نامطلوب و خارج از صلاحیت خود دست میزنند، در این باره چه میتوان گفت؟ انقلاب ثور به خاطر آرمانها و رفاه خلق صورت گرفته است نه به خاطر اقناع بلند پروازیها، خودستايیها، خودخواهیها، توطئه گریها، گروهپرستیها، مقام پرستیها، شهرت طلبیها، گروهبندیها، محل پرستیها و ثروتمند شدن بعضی افراد و خانواده ها. چنین افراد با اعمال خود به وحدت حزب، اعتبار و حیثیت حزب در نزد مردم لطمه مستقیم وارد میکنند.

با این وضع سازش غیرممکن است و ما با آن سازش نخواهیم کرد. کمیسیون کنترول و نظارت کمیته مرکزی حزب و دیگر مقامات مسؤول موظف اند تا موارد چنین رفتار و کردار را تفتیش نموده و فیصله های لازم را اتخاذ نمایند و حزب، دولت و مردم را از آن آگاه سازند.

توسعه پایگاه اجتماعی حزب، صفوف آن و بیش از همه جذب کارگران و دهقانان، سربازان و افسران آگاه و پیشرو برای تحکیم حزب دموکراتیک خلق افغانستان اهمیت بزرگ و مهمی را حایز است، در دو ماه اخیر در حزب صدها نفر عضو آزمایشی و اصلی پذیرفته شده اند، افزایش صفوف حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سعی افراد برای پیوند دادن سرنوشت خود با این حزب بیانگر ارتقای حیثیت و اعتبار حزب و اعتماد مردم نسبت به آن است. کمیته مرکزی به پذیرش اعضای جدید به حزب ارزش بزرگی را قایل است و آن را به مثابه جزء لاینفک کار در جهت افزایش نفوذ حزب دموکراتیک خلق افغانستان در بین توده ها و تحکیم رابطه آن با مردم میشمارد. کمیته های ولایتی، شهری، ناحیه يی، ولسوالیها و سازمانهای اولیه باید به پذیرش اعضای جدید به حزب توجه دایمی مبذول داشته و براساس انتخاب دقیق انفرادی اشخاص سازمانهای حزبی را به حساب بهترین نماینده گان زحمتکشان توسعه بخشند. باید به جذب جوانانی که از سیاست حزب دموکراتیک خلق افغانستان پشتیبانی میکنند و داوطلبانه و آگاهانه در صفوف مدافعان قرار میگیرند، توجه دایمی داشت، مخصوصاً این امر در رابطه با اعضای سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان که مدرسهء سیاسی آبدیده گی و مبارزه را در آن سپری نموده اند و پخته گی ایدیالوژیک خود را در پراتیک روزمره ثابت ساخته اند، در نظر گرفته شود.

این کار به ما کمک خواهد کرد تا حیثیت و اعتبار سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان و نفوذ آن را در بین جوانان ارتقا بخشیم و مسؤولیت آن سازمان را به مثابهء کمک کنندهء پیکارجو و ذخیره فعال حزب افزایش دهیم.»

 

 

 

پایان بخش اول

 

 


January 27th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات